-مونیکا؟
-نه ، مونیکا
صدای بچه گانه ی خجالتی آمیخته با مقادیر زیادی لوسی اش به سختی از حنجره اش خارج میشد
تکرار کردم
-مونیکا ؟
درحالیکه مرتب از این پا به اون پا میپرید بلند تر گفت "رونیکا "
-چند سالته رونیکا ؟
-نمیدونم
-اسم خواهرت چیه ؟
-مونیکا
دختر بچه ی بزرگتری رو توی چارچوب در خونه اشون دیده بودم چند دقیقه پیش که تا چشمم بهش خورد به سرعت در رو بست و بنظر میومد در رفته . زن همسایه ی روبرو میگفت دختر بزرگتر مدرسه میره و این یکی مهد کودک .
زن 10 سالی از زندگی مشترش میگذشت و ظاهرا اصالتش کرد بود و خانواده اش به دلایلی نامعلوم ساکن یکی از شهرستانهای همجوار
ظرف 3 دقیقه تمام اطلاعات مفید زندگیش رو روی دایره پهن کرد و بعد از یه عذرخواهی مفصل که به نظر علتی جز هیجان و تعارف نداشت رونیکا رو برد پارک
خنده ام گرفت ... فکر کردم " حداقل خیالم راحته دختر بچه ای در همجواریم خواهد بود تا همبازی ای باشه برای کودک شیطون درونم و زن جوان ساده دلی مقابل خانه ام زندگی خواهد کرد که دغدغه ی روزانه اش رتق و فتق امور خانه و دو دختر بچه ی 4 و 7 ساله اشه
آنارام باشید
ام اس من...
برچسب : همسایه به انگلیسی,همسایه,همسایه ها,همسایه جهنمی,همسایه ها احمد محمود,همسایه جهنمی 2,همسایه آقا,همسایه بغلی اکسو,همسایه ها سریال,همسایه های افغانستان, نویسنده : ms-roomo بازدید : 144