ترای جمینال

ساخت وبلاگ

 

در اولین ساعات بازگشت ازسفر عسلگونمون متوجه واقعیت مهیبی شدم

من در ايام خوش ماه عسل ، دست در دست يار و پهلو به پهلوي اون خيابانهاي مملو از درختان مركب رو شلنگ تخته مي انداختم و عطر بهار نارج رو با قدرت وارد ريه هام ميكردم و از خاطرات سالي كه گذشت و سالهاي قبلش و دوره ي طولاني آشناييمان حرف ميزدم و

بابام ...

توي اتاق عمل بود

باز همون حكايت

محلي حساستر

جراحي اي سنگين تر

و شرايطي سخت تر رو پشت سر ميذاشت

اولين دقايق ديدنش بعد از بازگشت بود كه خط بخيه پيشاني تا لاله ي گوشش توجهم رو جلب كرد

باورم نميشد ....

" بابا عمل كردي؟"

و بفض تمام حجم گلو و بيني و چشمهام رو تسخير كرد

آروم پلكهاش رو بست كه يعني " آره"

ده روز از عملش ميگذشت و از اول براي بهم نخوردن برنامه ي ما حرفي از برنامه ي عمل بابا نزده بودن

با متانت و بزرگواری نه از وضعیت جسمانیس حرفی به سخن میاورد نه اجازه میداد صحبت ها پیرامون خودش یا شرایط پیش رو بیان بشن

بعدتر ها ، متوجه شدم که سرگذشت این عمل چی بوده و چقدر به اطرافیان و خود بابا سخت گذشته و از این به بعد هم این خود باباس که به تنهایی باید بار سنگین دردهای طاقت فرسای " ترای جمینال " رو بدوش بکشه

دردهایی تیرکشنده و برق زننده که نه علاجی دارن نه راه نجاتی ازشون پیدا میشه

.

..

آنارام باشید

نوشته شده در جمعه سیزدهم مرداد ۱۳۹۶ ساعت 12:40 توسط آنارام |

ام اس من...
ما را در سایت ام اس من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ms-roomo بازدید : 139 تاريخ : جمعه 13 بهمن 1396 ساعت: 8:22